طراحی سایت

قالب وبلاگ

خانه شعری و هنری (راد)

طراحی سایت


خانه شعری و هنری (راد)
 
شعر و هنر
نوشته شده در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط داوود شیرزاد رادجلالی

قاصدک
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم می گریند

Pissenlit !
Les nuages de tout l’univers
nuit et jours
dans mon cœur

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:مهدی اخوان ثالث(م,امید), توسط داوود شیرزاد رادجلالی

  خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم ، گ
گریان ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آن دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای ، ایا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, توسط داوود شیرزاد رادجلالی
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می‌لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است



 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, توسط داوود شیرزاد رادجلالی

 لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام مستم

باز می لرزد دلم، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, توسط داوود شیرزاد رادجلالی

 

پيش ازينها خشم وغم را مي سرودي گاه
حاليا گر زخم هم بر تو فرود آيد ،
خامشي چون چاه .
اين همه زخم و جراحت بر تن مردم،
سيل خون جاري زچشم خلق ،
تو نشسته ساکت و آگاه ؟
چون شدي ، آخر چه پيش آمد ترا ، اي مرد!
کاينچنين خاموش و حيراني گه و بيگاه ؟
گر به شهر اندر فغاني کرد ، نتواني
خيز وسر نه در بيابان ها ، چنانچون راه
-مثل آن مردي که ميگويند گاهي اينچنين مي کرد -
چاه خشکي پير ،همچون خويش ، پيدا کن
سر فرو بر اندر آن واز جگر برکش
آنبه خون آلوده فريادي که در دل کشته اي ديري ست
ناله کن ، فرياد وغوغا کن
شايد از چاهي بر آيد در جوابت آه .
اي کبوتر چاهي مجروح من ، اي دل
واه و واه و واه .

برچسب‌ها: <-TagName->
.: Weblog Themes By Pichak :.



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1143
بازدید دیروز : 1212
بازدید هفته : 1143
بازدید ماه : 39067
بازدید کل : 349830
تعداد مطالب : 793
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد جملات شریعتی

آمار سایت

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
خطاطي نستعليق آنلاين
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک
 تماس با ما

کد تماس با ما